سفرقشم
بازم یه سفرهمراه باخانواده باباپرهام به بندرعباس
این بارآرشیداکوچولوهم همراه مابودنی نی عموپوریااولین سفرش بود
زن عمونگران بودکه آرشیدا اذیت نشه خداراشکرمشکلی پیش نیامد
روزپنچ شنبه که رسیدیم قشم همگی خسته بودیم استراحت کردیم
بهزادخواب نمیرفت چون دریارادیده بودهمش میگفت آب
عموپوریا بردش لب ساحل همان جاتوبغل عموش خواب رفت
روزبعدهم همش لب ساحل بودیم تابهزادبازی کند
مامان جون هم یه آش خوشمزه درست کرددستش درد نکند
شب هم من وباباپرهام وعمووزن عمورفتیم مرکزخرید
بهزاد پیش مامان جون وباباجون ماندچون عشقش اون دوتاهستن
واقعادوستشان داره اونهاهم بهزادوآرشیدارابیش ازاندازه دوست دارن
روزبعدهم که همگی رفتیم بیرون بهزادداخل هرمغازه که میرفتیم
شیطونیش گل میکردوبعدازکلی شیطنت خسته شد
وخواب رفت توکالسکه آرشیدا
روزیکشنبه هم ازقشم راه افتادیم به سوی بندرعباس
داخل کشتی که بودیم بهزادهمش درحال شیطنت بود
گذاشتیمش پشت یه وانت همان جابرای خودش بازی میکرد
پسرکوچولونان میریخت داخل آب برای ماهیهاوپرندههای دریایی