عیدقربان
دیروزطبق سنت هر ساله خانواده باباپرهام رفتیم پاریز
آخه باباجون محمودبع بعی خریده بودکه برای عزیزان ازدست رفته اش
قربانی کند
پسرکوچولوشیلنگ آب برداشته بودتابه بع بعیهاآب بده
موقع گوشت خردکردن شیطون به باباجون کمک کرد
باساینامیرفتن داخل باغچه می خواستن اناربچینند
ولی بهزادنمی توانست باکمک باباجون یکی چید
عصرباآمدن مهرسا ساینا خوشحال شد
دیگه باپسرکوچولوبازی نمیکرد
باباجون کمال هم بع بعی خریده بود
ولی ماپاریزبودیم وپیش آنهانرفتیم
البته روزپیش رفتیم که پسرکوچولوبع بعیهاراببینه
بهزادبامحمدمهدی کناربع بعیهامیرفتن وباهم بازی میکردندولی
فاطمه زهرامی ترسیدوگریه میکرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی