بهزاد جانبهزاد جان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

بهزاد عشق بابایی

سفراصفهان

1391/6/4 17:03
251 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام بازم سلاممممم

 خوش بحال بهزاد کوچولوکه باباجون و

 مامان جون به این مهربانی داره که میبرنش مسافرتniniweblog.com

 چهارشنبه شب راه افتادیم به سمت اصفهان

بهزادکوچولوتوماشین خواب رفت Pillow

سحررسیدیم مسجد ابولفضل یزد

 وایسادیم باباجون وعموپوریاکه رانندگی کرده بودنندکمی استراحت

 کنندniniweblog.comومخصوصازن عموسودابه کمی راه بره هم خودش

 ونی نیش اذیت نشن niniweblog.com

اخ اکه بفهمید که بهزادی چکار میکرد

 اخه خوابشو زده بود و شارژ شده بود و اینقد اونجا شلوغ کاری

 میکرد که باورتون نمیشه

 همون ساعت اواز خوندنش گرفته بود و بالای سر مردم اواز میخوند

 

راه افتادیم نزدیک ظهر رسیدیم اصفهان رفتیم هتل

 

 

 عصررفتیم سی سه پل بهزادداخل کالسکه خواب بود

 

 وقتی بیدارشدمناظراطراف برایش جالب بودکلی عکس گرفتیم

 

روزجمعه رفتیم منارجنبان که اونجا هم واسش جالب بود

 

بعدشم رفتیم کلیساوانک که واقعا محله زیبا و ارو می بود

و اونجا هم بهزاد بازیگوشیش گل کرده بود 

عصر رفتیم میدان نقش جهان بهزادکنارگلهاعکس گرفت

 

سواردرشکه شدخوشحال بودودست میزد البته یه کمی هم از اسبها

میترسید ومیگفت ت ر س {یعنی ترس}

 

 

اونجا صنایع دستیهای خوشکل اصفهان هم بود که بهزاد واسه خودش

میخواست انتخاب کنه و بخره اما خوابش گرفت و منصرف شد

 

شب هم رفتیم هتل که استراحت کنیم اما بهزاد کوچولوداخل اتاق

شیطونی میکردو

لباسهایش راازداخل ساکش بیرون میریخت

 

وقتی میرفتیم رستوران هتل برای نهاریه حوض اب کنار رستوران بود

پسرکوچولوهمش میگفت اپ اپ {یعنی اب}

 

 اونجا عمو پوریا کلی مراقبش بود تا بهزاد چیزیش نشه

مرسی عمو پوریا

 

روزشنبه رفتیم موزه و داخل موزه تاریخی وطبیعی بهزادهرحیوانی

که میدیدEmoticonاونو نشون میداد و همش میگفت اوف

اما با شهامت کنار دایناسور می ایستادو ژست میگرفت{البته

 از پشت حصار}

به شیشه میزدومیگفت توتو {یعنی پرنده}

 

بعد رفتیم چهل ستون

 

بعدازاون رفتیم مرکزخرید و کلی وسیله خریدیم 

 همه رابه کالسکه اویزکردیم بهزاددرحمل وسایل به ماکمک میکرد

عزیزم بعدشم خسته شدوخواب رفت

 

  وقتی هم ازبیرون می امدیم همگی میرفتیم داخل اتاق

 باباجون ومامان جون بابهزاد بازی میکردندپسرکوچولوخوشحال بودniniweblog.com

 

 

درکنارشون

سفرخیلی خوبی بودخوش گذشت امیدوارم به باباجون ومامان جون وعمو

 

پوریا و زن عمو درکناربهزادخوش گذشته باشه.

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زن عمو سودی
3 شهریور 91 17:31
سلام به عزیز دل زن عمو که وقتی منو میبینه واقعا ثابت میکنه که دل به دل راه داره بمعنای واقعی دوستت دارم بهزادی


نظرلطفته سودابه جان ماهم دوست داریم
پوریا
3 شهریور 91 18:06
سلام نفس عمو چشمای عمو
قربون قد قشنگت بشه عمو با تو اصفهان خیلی خوش گذشت البته اگه از کتکایی که به عمو زدی بگذریم
شوخی میکنم عشق عمو ایشالا 120 سال همراه من زندگی کنی و با هم بریم مسافرت عشق من


ممنون عموپوریاکه اصقهان مواظب من بودی


امیدوارم همیشه درکارهایت موفق باشی
زن عمو سودی
3 شهریور 91 18:16
سفر اصفهان هم خیلی خوش گذشت با شما
اینایی هم که مامان و باباش نوشتن 10 برابر منین میشه شیطونیهای بهزادی


مرسی زن عمو

درکنارشمابیشتربه ماخوش گذشت
مامان ساينا
5 شهریور 91 14:16
سلام سلام خوبي بهزادجونم ...مسافرت خوش گذشت...معلومه كه حسابي بهتون خوش گذشته همراه باباجون و مامان جون و عمو...هميشه به سفر و گردش...عكسات خيلي زيبا بودن مثل هميشه مخصوصا اوني كه داشت خوابت مي برد


ممنون خیلی خوش گذشت جاشماخالی