شیطنت های بهزاد
امان ازدست تووروجک یک روزتو خونه گم شدی صدایت زدیم جواب نشنیدیم مامان رفت تواتاق خواب دیدرفتی داخل کمدولباسهارامی ریزی بیرون
خونه باباجون ومامان جون هم که میریم کنارمیزتلویزیون میری وبه دکوریهادست میزنی مامان جون مجبورشده انهاراجمع کندباباجون که با کامپیوترکارمیکندمیری کنارش میخواهی خاموشش کندوبه توتوجه کندوروجک چون خیلی دوست دارن چیزی بهت نمیگن خونه عموپوریاهم سی دیهایش راازداخل کشوبیرون ریختی عموگفت بیایداین شیطون وبگیریدخ
ونه باباجون وعزیزبامحمدمحمدی وفاطمه زهرابازی میکنی وقتی باباجون روزنامه میخواندمیری ازدستش بگیری وخودت بخونی باباجون میگه پسرکم تومی تونی بخون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی