روزمادر
در باغ نبوت از نهال توحید
هنگام سحر گلی شکوفا گردید
چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید
چو دیدزهرا چو گُل محمدی می خندید
عشق همیشگی من
وقتی چشم به جهان گشودم قلب کوچکم مهربانی لبخندونگانت راکه
پرازصداقت وبی ریایی بوداحساس کرددیدم زمانی رابالبخندم
لبخندزیبایی برچهره خسته ات نشست ودنیایت سبز شد
وباگریه ام دلت لرزید وطوفانی گشت ازهمان لحظه فهمیدم
که تنهادرکناراین نگاه پرازمهرومحبت است که احساس آرامش
وخوشبختی خواهم کرد
مادرعزیزم روزت مبارک
این روزرابه مامان جون مهربانم وعزیزجونم تبریک میگم
این گلهای زیباتقدیم به این دومامان بزرگم دوستتون دارم
ازطرف بهزادکوچولو