بهزاد جانبهزاد جان، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

بهزاد عشق بابایی

چهارشنبه سوری

شب چهارشنبه سوری همراه باباجون ومامان جون وعموپوریارفتیم بیرون خیلی خوش گذشت عموپوریا آتش کرد وبهزادهمراه عموازروی آتش پرید شب خوبی بودبه بهزادخیلی خوش گذشت ...
29 اسفند 1391

گردش یک روزه

قبل ازسال جدیدهمراه باباباجون وعزیزودایی شهاب رفتیم بیابان گردی عزیزهم آش خوشمزه ای درست کرده بود وهمراهمان بردیم بهزادکلی بامحمدمهدی وفاطمه زهرابازی کرد محمدجوجه اردکش راهمراهش آورده بود پسرکوچولوفقط دنبال اردک بود یاخاک بازی میکردروزخوبی بودبه بچه هاخیلی خوش گذشت                      بهزادومحمدمهدی                   بهزادوفاطمه زهرا     ...
23 اسفند 1391

دهکده پارسیان

امروزهمراه بامامان جون وعموپوریاوزن عمورفتیم نهاربیرون رفتیم دهکده پارسیان خونه خیلی قدیمی که مال دکترصادقی بوده که فوت کرده خونش جزء آثارباستانی شهرمان است بهزادکلی بازی کردوخوشحال بودکه اومده بیرون  البته جای باباجون محمودهم خیلی خالی بودرفته بودمسافرت یک هفته ای که نبودبهزادخیلی بهونه گیرشده بود   بهزادوآرشیدا   ...
14 اسفند 1391

سفرقشم

بازم یه سفرهمراه باخانواده باباپرهام به بندرعباس  این بارآرشیداکوچولوهم همراه مابودنی نی عموپوریااولین سفرش بود زن عمونگران بودکه آرشیدا اذیت نشه خداراشکرمشکلی پیش نیامد روزپنچ شنبه که رسیدیم قشم همگی خسته بودیم استراحت کردیم بهزادخواب نمیرفت چون دریارادیده بودهمش میگفت آب عموپوریا بردش لب ساحل همان جاتوبغل عموش خواب رفت روزبعدهم همش لب ساحل بودیم تابهزادبازی کند   مامان جون هم یه آش خوشمزه درست کرددستش درد نکند شب هم من وباباپرهام وعمووزن عمورفتیم مرکزخرید بهزاد پیش مامان جون وباباجون ماندچون عشقش اون دوتاهستن واقعادوستشان داره اونهاهم بهزادوآرشیدارابیش ازاندازه دوست دارن ...
10 اسفند 1391

روزعشق

                                  عشقهای زندگیم ولنتاین مبارک   یک سبدگل رزتقدیم به  پدرومادر عزیزم وهمسرم که عاشقشونم                                      واین عشق زیباباوجودپسرکوچولوهرروزپایدارترمی شود فکرنمی کردم که پدراینقدرپسرش رادوست داشته باشد پسرنازم...
26 بهمن 1391

پسرکوچولوی شیطون ما

              پسرکوچولوروزبه روزبزرگترمیشه وشیطونتر وقتی داریم تلویزیون نگاه میکنیم وتوجه به بهزادکوچولونمی کنیم میادتلویزیون راخاموش میکندومیگه آموش ماهم مجبورمیشیم براش سی دی خاله ستاره رابگذاریم ساعتها آروم میشینه وتماشامی کند تازگیهابه انگری بردعلاقه پیداکرده باباپرهام براش عروسکهای انگری بردراخریده آنهاراخیلی دوست داره گوشی باباجون محمودرابرمیداره ومی خوادبازیشون رابیاره باباجون به خاطرپسرکوچولو بازیش راداخل گوشیش ریخته علاقه به جارو برقی داره جارورابرمیداره میگه جاجو مامان وباباقربون حرف زدن وشیطونیات  ...
20 بهمن 1391

جشن آرشیدا

                          دیشب شب خیلی خوبی بودآخه عموپوریابخاطربدنیااومدن آرشیداجون مهمانی دادهمه اقوام جمع بودند   بهزادکوچولو دست میزدووسط میرقصید آخرشب هم ازتالاررفتیم خونه باباجون اونجاهم خوش گذشت  بچه ها کلی بازی کردندهرکدوم بادبادکی دستشون وسط میرقصیدند                              یابااسباب بازیهای بهزادبازی میکردند واقع...
6 بهمن 1391

حضورفرشته کوچولو

              بلاخره بعدازنه ماه انتظارنی نی عموپوریا بدنیااومد یه دختر خیلی خوشکل ودوست داشتنی که عزیزهمه هست اسمش آرشیداست فکرمی کردیم بهزادکوچولوبهش حسودی کنه یااذیتش کنه ولی این کارها را انجام نمیده باباجون ومامان جون بهزادرابیشترنوازش می کنند ماهم مواظب هستیم که بهزادنزدیک آرشیدا نرود اینم عکس آرشیداخانم قلب عموپرهام     ...
28 دی 1391

یلدا

                      عکس بهزاددریلدا1390فقط سه ماه داشت              بهزاددریلداامسال یلداامسال هم خیلی خوب بود اول رفتیم خونه باباجون کمال پسرکوچولوبامحمدمهدی وفاطمه زهرابازی میکرد بعدهم رفتیم خونه باباجون محموداونجاهم مهرساوساینابودنند البته اون دوتاباهم بازی میکردنندمامان جون هم یه کیک خوشمزه پخته بودشمع کیک رامن بامهرساوساینافوت کردیم                   &nb...
3 دی 1391